رمان معشوقه جاسوس فصل دوم رمان معشوقه فراری استاد قسمتی از رمان شروع_فصل_دوم #معشوقهی_جاسوس #پارت۱ #عاشقانهایاز: #مطهره_حیدری #بیست_سال_بعد #آرامـــــ بازومو کشید که با حرص دستشو پس زدم. – عه! ول کن تو هم خب! از کی تا حالا ترسو شدی؟ با حرص به شیشهی ساعتش زد. – ساعت یک نصف شبه آرام! بیدار بشند بفهمند نیستیم بدبخت میشیما. ببخیال خندیدم …
توضیحات بیشتر »رمان معشوقه فراری استاد
رمان معشوقه فراری استاد پایان فصل اول
لبخند محوی روی لبش نشست و چشمهاشو باز کرد. – اوایل مهر بود، اولین کلاسی بود که با من داشتی، دیر رسیدی و فکر کردی استاد نیومده. خندید و ادامه داد: همینطور سرتو انداختی پایین و اومدی توی کلاس، وقتی ازت پرسیدم اینجا در نداره گفتی داره، منو با یکی از دانشجوها اشتباه گرفته بودی. سرم تیری کشید که چشمهامو …
توضیحات بیشتر »رمان معشوقه فراری استاد ادامه فصل اول
اخمش غلیظتر شد و تا خواست حرفی بزنه محدثه سریع گفت: مخالفت بیمخالفت، همگی امشب میریم بیرون. معترضانه گفتم: محدثه! با اخم نگاهم کرد. – بذار امشب خوش باشیم… معنادار و بیرحم ادامه داد: شاید دیگه این خوشیا نباشه واست. با غم نگاهمو ازش گرفتم. مهرداد چونمو گرفت و سرمو به سمت خودش چرخوند. – تو یه چیزیت شده. خیره …
توضیحات بیشتر »رمان معشوقه فراری استاد فصل اول
#معشوقهی_فراری_استاد #پارت۱ #مـطـهـره همونطور که میدویدم به ساعت نگاه کردم. آخ خدا، برفنا رفتم، ساعتو! من به تو چی بگم آقاجون آخه؟ الان اگه استاد مثل چی پرتم کنه بیرون من چیکار کنم؟ فقط سه روز از دانشگاه اومدنم گذشته، این دیر اومدنم یعنی از همین اول سال بینظمی که ازشم به شدت متنفرم. به در کلاسم که رسیدم نفس …
توضیحات بیشتر »