رمان تبار زرین جهت مشاهده پارت های منتشر شده از رمان تبار زرین وارد شوید لهن داشت نمیخندید و گفت: «ملکه زرین من خنگ نیست.» خودم را بیشتر به او چسباندم. هنوز هم نیشم باز بود. «گندهبک، من ماتحت باردارم رو به مدت پنج ماه برگردوندم خونه، تو رو اینجا پشت سر گذاشتم. در صورتی که قسم خورده بودم که هرگز …
توضیحات بیشتر »رمان تبارزرین
پارت اول تا اخر رمان تبار زرین (پارت آخر منتشر شد)
رمان تبار زرین قسمتی از رمان: مقدمه فرار داشتم میدویدم. با آن صندلهای کوچک زپرتیِ احمقانه داشتم میدویدم. از ترس جانم میدویدم. آن مرد سوار اسبش بود و من میتوانستم صدای کوبش سمهای آن هیولا را درست در پشت سرم بشنوم که با صدای نفسنفسزدنهای وحشتزدهام درآمیخته بود و داشت نزدیکتر هم میشد. خیس خون بودم. خون خودم که نه …
توضیحات بیشتر »رمان تبار زرین پارت ۴۳
رمان تبار زرین جهت مشاهده پارت های منتشر شده از رمان تبار زرین وارد شوید غرید: «سرسی-» تشر زدم: «ساکت لهن، حالا من حرف میزنم.» دهانش را بست و دوباره اخم کرد. چشمغرهای به او رفتم. سپس به حرف درآمدم. «ناراحتم کردی، قلبم رو شکستی، باشه، فکر میکنم این رو فهمیدی. این کاملاً بلند و واضح اعلام شد گندهبک. بهم آسیب …
توضیحات بیشتر »رمان تبار زرین پارت ۴۲
رمان تبار زرین جهت مشاهده پارت های منتشر شده از رمان تبار زرین وارد شوید سرم به سرعت حرکت کرد و از شوهرم به جادوگر نگاه کردم. زن به زبان کورواکی پرسید: «شما سرسی کای کویین هستین؟» دهانم را باز کردم تا جواب بدهم ولی لهن پیش از من و به تندی تشر زد: «ایشون داکشانا سرسی هستن، ملکه جنگجوی زرین …
توضیحات بیشتر »رمان تبار زرین پارت ۴۱
جهت مشاهده پارت های منتشر شده از رمان تبار زرین وارد شوید دکس لهن به خانوادهاش افتخار میکرد و اصلاً هم این را پنهان نمیکرد. همانطور که اصلاً این را که من برای انتقام گرفتن پاشنه پاهایم را در آن لحظه سخت روی شانههایش محکم فشارد داده بودم را پنهان نمیکرد. فراموش کرده بودم که مادرِ مادرم هم دوقلو به دنیا …
توضیحات بیشتر »رمان تبار زرین پارت ۴۰
جهت مشاهده پارت های منتشر شده از رمان تبار زرین وارد شوید با اینحال در آن لحظه باید مقاومت میکردم ولی نتوانستم جلوی خودم را بگیرد و گفتم: «قابلت رو نداشت لهن.» نگاهش گرم شد، سرش دوباره پایین آمد و توانست لبهایش را روی پیشانی، شقیقه و بعد روی لبهایم بنشاند. سپس کنارم دراز کشید و آرام در گوشم زمزمه کرد: …
توضیحات بیشتر »رمان تبار زرین پارت ۳۹
جهت مشاهده پارت های منتشر شده از رمان تبار زرین وارد شوید با تمام توانی که برایم مانده بود زور دادم، که واقعاً خیلی هم نبود، سپس تسلیم شدم، سرم به عقب و روی شانه درمانگر افتاد، چون دیگر نمیتوانستم آن را بالا نگه دارم، برای اولین بار از وقتی که این بیصاحبمانده شروع شده بود، چشمانم ارتباطشان با چشمان لهن …
توضیحات بیشتر »رمان تبار زرین پارت ۳۸
جهت مشاهده پارت های منتشر شده از رمان تبار زرین وارد شوید «وظیفه من این هستش که همه چیز رو ببینم و بدونم. وظیفه من این هستش که از سوهتوناک محافظت کنم، از دکسم و بعلاوه از کورواکم. و بنابراین بعد از اینکه ملکهم تصاحب شدن، وظیفه من بود که مراقبشون باشم و تعقیبشون کنم. یک غریبه بود و من باید …
توضیحات بیشتر »رمان تبار زرین پارت ۳۷
جهت مشاهده پارت های منتشر شده از رمان تبار زرین وارد شوید همینطور مردم کورواهن و مسافرینی که از کورواهن میگذشتند و خبرهای استراحت اجباری من را میشنیدند به امید اینکه من به سلامت وارث تبار زرین را به دنیا بیاورم، جلوی در گل میگذاشتند. این هم خوب بود. دکسشی تا زمان بازگشتش به کورواهن کوچ کرده بود تا برای زمستان …
توضیحات بیشتر »رمان تبار زرین پارت ۳۶
رمان تبار زرین جهت مشاهده پارت های منتشر شده از رمان تبار زرین وارد شوید جواب دادم: «برام مهم نیست. اما نه در واقع اصلاً به این فکر نکرده بودم ولی لهن از اون مردهایی نیست که احساس ناراحتی میکنن. میتونه چیزی که نیاز داره رو از زنهای زیادی به دست بیاره و کمتر از یه سال و نیم دیگه میتونه …
توضیحات بیشتر »