رمان استاد و دانشجوی شیطون پارت ۸۲
3 روز ago
آخرین مطالب, رمان استادو دانشجوی شیطون
شاید این مطالب برایتان مفید باشد
جهت دسترسی آسان به پارت های منتشر شده از این رمان وارد شوید
حدودا بیست دیقه ای منتظر میمونم تا سدم لعنتی تموم بشه.
احسان رفته تا چیزی برای صبحانه پیدا کنه.
همین جوری منتظرم تا بیاد و با هم به اتاق دکتر بریمکه صدای گوشیم بلتد میشه.
خیلی سریع جواب میدم.
– جونم مامان.
– جونت سلامت. چه خبر؟
– سها مشکوک به مسموم شدنه نه الرژی به فندوق.
– چی؟!
– داد نزن مامان.مام نمیدونیم قضیه چیه. الانم خودم دستم بنده.
– تو چرا دستت بنده؟
– هیچی.
– حرف بزن سینان من مادرممیفهممیه دردیت هست.
– حالم بد شد رفتم زیر سرم.
– جای اینکه قوی باشی سها رو تنها نزاری رفتی زیر سرم؟
گاهی اوقات فکر میکنم سها دخترشه منم از زیر بوته به عمل اومدم.
– دست مننبود که..
– خیله خب الان منو رهاممیایماونجا.
– برای چی اخه؟
– چی برای چی؟ باید بیام ببینم دوتا از جیگرگوشه هام چرا افتا ن رو تخت بیمارستان یا نه؟
– مامان جا من خوبم التنم سرمم تموم شده منتظرم احسان بیاد بریم پیش دکتر.
– باشه ولی مام میایم.
این میزان لجبازی بی بدیل بود.
– باشه. هر کاری بکنمم که شما میاید. پس پا فشاری من بی دلیله.
– خوبه که خودت میدونیپسرم. حالام دقیق ادرس یده.
– پیامک میکنم.
– باشه.
تا میاد قطع کنه صداش میزنم.
– مامان؟
– جان مامان.
– میشه لطفا برام لپتاپمو بیاری؟
– وا؟! لپتاپ واسه چیته توی این وضع؟
– میگم بهت. تو بیار.
– باشه.
خداحافظی میکنیم و من باز منتظر میمونم تا احسان گور به گور شده بیاد.
– دلیل نفس کشیدنت برگشت.
– اگر دلیلم تویی که بمیرم راحتترم.
– ای نمیری که عامل افسردگی عالم تویی.
– ببند زود باش حاضر شو بریم پیش دکتر.
– دو دیقه وایسا چارتا لقمه بخوریم بعد میریم دیگه.
– نمیتونم احسان اصلا وقت نیست من باید بفهمم کی این بلا رو سر سها اورده.
– باشه بابا بریم.
احسان کمکم میکنه که از تخت بیامپایین.
سرم به شدت گیج میره و مغزم به شدت درگیر کارایه که باید برای رفع این مشکل انجام بدم.
با هم به اتاق دکتر میریم.
اول صبحه و بیمارستان کم کم داره شلوغ میشه.
به اتاق دکتر میرسیم.
احسان در میزنه و وارد میشیم.
– سلام جناب دکتر.
– سلام جانم بفرمایید اتفاقن الان میخواستم بفرستم دنیالتون.
– چطور طوری شده؟
– بله. با قید فوریتی که روی نمونه ی ازمایشگاهی همسرتون زدیم. جوابو همین حالا اوردن.
روی صندلی کمی جا به جا میشم.
– خب دکتر جواب چی بود؟
– سم مخلوطی از نوروتوکسین و هموتوکسین بوده.
– ینی چی دکتر؟
– ینی اینکه سم روی سیستم عصبی و سیستم خونی فرد اثر گذشاته. اینکه خانم سعیدی اونطور احساس خستگی کرده به خاطر تاثیر اولیه سم بوده که روی گردش خونش ایجاد مشکل کرده. و اینکه اینطور دچار تب و فلج حرکتی شدن به خاطر ایجاد مشکل روی سیستم عصبیشونه.
– خب حالا کی خوب میشه اقای دکتر؟
صدای نگران احسان سوالی رو مرسید که سوال منم بود.
– با تشخیص نوع سم پادسم رو بهشون تزریق کردیم. اما به خاطر تاخیری که ایجاد شده ممکنه که کمی طول بکشه.